سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حکمتیه 6

داستان نقل شده از زبان یکی از شاهدان این داستان واقعی است.

در طی یک در گیری خیابانی فردی باعث شد که فردی دیگر که با او در گیر شده بود کشته شود و پس از دستگیری و رفت آمد های فراوان اولیای دم تقاضای قصاص نمایند و خواهش و التماس تمام افراد و خانواده ی این فرد نتوانند دل این مادر غم دیده را به دست آورند و در روز بررسی پرونده حکم قصاص برای این فرد صادر شود.

در یک روز پس از قصاص از قاتل پرونده پرسیدند که آخرین تقاضای خود را بیان کن و او گفتم که مرا به حرم حضرت امام رضا ببرید در ابتدا با این موضوع مخالفت شد اما با خواهش و اسرار فرد مورد نظر و با اجازه دادن مادر مقتول این امر اجرا شد به هنگام رسیدن در کنار حرم فرد قاتل شروع به اشک ریختن کرد و خود را به زمین انداخت مادر مقتول از این حادثه ناراحت شد و بی توجه به سمت داخل رفت.بعد از چند دقیقه فرد مجرم گریه کنان فریاد زد " یا ضامن آهو ضمانت کن ، یا ضامن آهو ضمانت کن " و مدام این ذکر را میگفت ناگهان مادر مقتول گریه کنان آمد و گفت رضایت دادم آزادش کنید همه متحیّر مانده بودیم بعد از گذشت چند دقیقه به سمت مادر رفتیم و از او پرسیدیم چه اتفاقی افتاد که بعد از این همه خواهش حالا رضایت داد رو به حرم کرد و گفت وقتی که این جوان فریاد میزد و میگفت یا ضامن آهو رضایت بده صدایش را شنیدم و حس کردم که فقط من متوجه این صدا میشوم توجهی نکردم به داخل ضریح خیره شدم ناگهان دیدم یک نفر از داخل ضریح به من با سر اشاره میکند که رضایت بده و من دیگر توان ایستادن نداشتم سریع آمدم و گفتم رضایت میدهم.